شماره ١٥٢: عشق او آب حيات وآن حيات جان ماست

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
عشق او آب حيات وآن حيات جان ماست
اين چنين سرچشمه اى در جان جاويدان ماست
گنج عشق اوکه در عالم نمى گنجد همه
از دل ما جو که جايش در دل ويران ماست
جان ما باغير اگر بارى حکايت گفته است
تاقيامت نادم است انصاف او بر جان ماست
نزد ما موج و حباب و قطره و دريا يکى است
گرنظر بر آب دارى آن همه ارکان ماست
هرکه بينى دست او را بوسه ده از ما به پرس
زانکه او از روى معنى صورت جانان ماست
در سماع عاشقان آن ماه چرخى مى زند
خوش بود دور چنين درياب کاين دوران ماست
هرچه هست از نعمت الله خوش نصيبى يافتند
نعمت الله با همه نعمت که دارد آن ماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید