درد درد دل بود درمان ما
خوش بود دردى چنين بر جان ما
عشق او بحرى و ما غرقه در او
تو درآ در بحر بى پايان ما
اى که گوئى جان به جانان مى دهم
جان چه باشد پيش آن جانان ما
مجلس عشق است و ما مست و خراب
سرخوشند از ذوق ما رندان ما
عشق او گنجى و دل ويرانه اى
گنج او جو در دل ويران ما
دل ببرد ار جان شيرين مى برد
صد هزاران منتش بر جان ما
دوستدار نعمت الله خوديم
نعمت الله باشد از ياران ما