شماره ٧٦٧: به چاره سوز محبت ز جان برون نرود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به چاره سوز محبت ز جان برون نرود
تبى است عشق که از استخوان برون نرود
کنون که شاخ گل از پاى تابه سر گوش است
ز ضعف ناله ام از آشيان برون نرود
ز قد خم به ره راست دل قدم ننهاد
کجى ز تير به زور کمان برون نرود
درازدستى رهزن چه مى تواند کرد
ز راه راست اگر کاروان برون نرود
چه گل توان ز تماشاى گلعذاران چيد
به گلشنى که ازو باغبان برون نرود
توان به بوى گل از خار خشک گل چيدن
ز باغ بلبل ما در خزان برون نرود
شده است خاک چمن سرمه اى ز سايه زاغ
چگونه بلبل ازين گلستان برون نرود
هميشه درد به عضو ضعيف مى ريزد
که پيچ وتاب ز موى ميان برون نرود
به زور درد دل جسته است هيهات است
که تير آه من از آسمان برون نرود
در آن حريم که صائب سخن شناسى نيست
بهوش باش که حرف از دهان برون نرود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید