شماره ٧٣٥: نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند
صباح آينه را تيره تر ز شام کند
مرا ز دام رهاکن که آن شکسته پرم
که کار ناخنه بالم به چشم دام کند
ز بال فاخته سرو تو سايبان دارد
به هر طرف که چو آب روان خرام کند
اميدوار چنانم که عشق زخم مرا
رفو به رشته آن زلف مشکفام کند
بلند بخت حريفى که همچو شيشه مى
سر اطاعت خود وقف خط جام کند
چو شانه گر دل صد چاک صد زبان گردد
به زلف او نتواند سخن تمام کند
توان به شب رخ راز نهان در او ديدن
جلاى آينه خاطرى که جام کند
فسون غير زبان تواضعش بسته است
مگر به گوشه ابروبه من سلام کند
فتاده ام به زبانها چوشعر عام پسند
سزاى آن که چو عنقا تلاش نام کند
تن چو سيم ازان چاک پيرهن منما
مباد بوالهوسى آرزوى خام کند
به خوان عفو نه آن شکرين مذاقم من
که تلخ کام مرا زهر انتقام کند
سترد نام مرا صائب از صحيفه دل
خداى را کسى اين ظلم را چه نام کند
تلاش نام کند هر که در اين جهان صائب
سخن ز مدح ظفرخان نيکنام کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید