شماره ٧٣٣: اجل چه کار به جانهاى با کمال کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
اجل چه کار به جانهاى با کمال کند
چرا ملاحظه خورشيد از زوال کند
ز گل بريد چو شبنم به آفتاب رسيد
دگر چرا کسى انديشه مآل کند
جز اين که رخنه آزاديش فروبندد
قفس چه رحم به مرغ شکسته بال کند
شده است عام چنان حرص در غنى وفقير
که بحر با همه گوهر به کف سؤال کند
چهار فصل بهارست عندليبى را
که برگ عيش سرانجام زير بال کند
چه حاصل است ز عمر دراز نادان را
سياستى است که کرکس هزار سال کند
گلى که مست درآيد به باغ مى بايد
که خون خود به تماشاييان حلال کند
شکايت از فلک بى وجود مردى نيست
چرا به سايه خود آدمى جدال کند
ظهور دوزخ ازان شد که عاصى بى شرم
تهيه عرقى بحر انفعال کند
ز پرده پوش کند التماس پرده درى
کسى که کشف توقع ز اهل حال کند
نشد ز عشق شود چرب نرم زاهد خشک
شراب لعل چه تأثير در سفال کند
تأمل آينه پرداز فکر ناصاف است
ستادن آب گل آلود را زلال کند
خوشا کسى که چو صائب ز صاحبان سخن
تتبع سخن ميرزا جلال کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید