شماره ٦٤٤: ز برق حسن تو هر خار نخل ايمن شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز برق حسن تو هر خار نخل ايمن شد
ز عارض تو چراغ بهار روشن شد
چراغ گل که از وچشم باغ روشن بود
ز شرم روى تو پنهان به زير دامن شد
مرا پريدن چشم است نامه اعمال
که صبح محشر من آن بياض گردن شد
به چشم روزنه اش دايم آب مى گردد
زآفتاب تو هرخانه اى که روشن شد
کنون که چاک گريبان گذشت از دامن
مرا ازين چه که مژگان به چشم سوزن شد
ز آشنائى آن زلف دست کوته دار
که کوه طاقت من سنگ اين فلاخن شد
امان نمى دهد انکار عشق زاهد را
بس است راه غنيم کسى که رهزن شد
به تازيانه غيرت سرى برآراز خاک
که دانه سبز شد وخوشه کردوخرمن شد
خوشم به سينه صد چاک چون قفس صائب
که دام عيش بودخانه اى که روزن شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید