شماره ٦٢٨: به عارض تو که رنگ نگاه مى ريزد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به عارض تو که رنگ نگاه مى ريزد؟
که زهر ازان مژه هاى سياه مى ريزد
ستاره در قدم صبح آفتاب شود
خوشا دلى که در آن جلوه گاه مى ريزد
مرا ز خار ملامت کسى که ترساند
به راه کاهربا برگ کاه مى ريزد
توان ز دست و دل سرد يافت حال مرا
ز برگهاى خزان ديده آه مى ريزد
شکسته اى که گرفتار خط مشکين است
چو خامه از مژه خون سياه مى ريزد
نفس دريغ مدار از نفس گداختگان
ترا که تا به کمر زلف آه مى ريزد
طمع مدار ز دندان ثبات در پيرى
که اين ستاره درين صبحگاه مى ريزد
خطاى اهل هوس را صواب مى داند
همان که خون مرا بى گناه مى ريزد
نفس درازى صائب ز سينه چاک است
به قدر شق ز قلم مد آه مى ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید