شماره ٥٨١: علاج غم به مى خوشگوار نتوان کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
علاج غم به مى خوشگوار نتوان کرد
به آب، آينه را بى غبار نتوان کرد
اگرچه تشنه فريب است موجهاى سراب
مرا به جلوه دنيا شکار نتوان کرد
کنار بام حوادث مقام راحت نيست
تلاش مرتبه اعتبار نتوان کرد
چو آب و آينه از سادگى درين گلزار
نظر سياه به نقش و نگار نتوان کرد
فريب شمع چو پروانه خورده ام بسيار
مرا به چرب زبانى شکار نتوان کرد
اگر به حال جگر تشنگان نپردازد
ملامت گهر آبدار نتوان کرد
ز آب گوهر نيکى به ابر برگردد
به جان مضايقه با تيغ يار نتوان کرد
مشو به ديدن خشک از سمنبران قانع
که از بهار قناعت به خار نتوان کرد
چنين که تيغ مکافات در زبان بازى است
صدا بلند درين کوهسار نتوان کرد
خضاب، پرده پيرى نمى شود صائب
به مکر و حيله خزان را بهار نتوان کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید