شماره ٤٢٠: چون قلم بر سر غمنامه هجران آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چون قلم بر سر غمنامه هجران آيد
دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آيد
گر شب هجر سياهى شود و آه قلم
نامه شوق محال است به پايان آيد
موج ساکن نشود قلزم بى پايان را
سخن شوق به پايان به چه عنوان آيد؟
تا نيفتد به دو چشم تو مرا چشم، دگر
چه خيال است مرا خواب به مژگان آيد؟
مژده وصل مگر مانع رفتن گردد
خسته اى را که ز هجر تو لب جان آيد
چون گل از دست نگارين تو چون ياد کنم
چاکم از سينه جلوريز به دامان آيد
کشت اميد مرا ابر بهار دگرست
قاصدى کز سر کويت عرق افشان آيد
گر بداند که چه خون مى خورم از تنهايى
دل شب بر سر من مست و غزلخوان آيد
چه نظر بر دل صد پاره ما خواهد کرد؟
لاله رويى که خراجش ز گلستان آيد
گريه اى سر کنم از درد که آن سرو روان
همره قافله اشک به دامان آيد
چشم يعقوب مرا پيرهن بينايى است
هر غبارى که ز کوى تو خرامان آيد
خنده شيشه مى بر تو گران مى آيد
به چه اميد کسى بر سر افغان آيد
چه بهشتى است که تا پاى در آن کوى نهم
يارم از خانه برون دست و گريبان آيد
از غريبى دل من باز نيايد صائب
مگر آن روز که يارم به صفاهان آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید