شماره ٣٦٣: خانه دل به صفا از نظر بسته بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
خانه دل به صفا از نظر بسته بود
فيض در کعبه مجاور ز در بسته بود
نيست آزاده روان را غم اسباب سفر
توشه و راحله ما کمر بسته بود
ديده بربند چو بادام درين باغ که مغز
يکى از پردگيان نظر بسته بود
جز دل من که ز عزلت گرهش باز شود
نيست قفلى که کليدش ز در بسته بود
شود از مهر خموشى دل خامش گويا
جوش مى در جگر خم ز سر بسته بود
معنى از لفظ متين قدر و بها مى گيرد
قيمت آب فزون در گهر بسته بود
قرب اگر مى طلبى پاس نظر دار که باز
بر سر دست شهان از نظر بسته بود
نبرد آب گهر تشنگى از سوختگان
سايلان را چه گشايش ز در بسته بود؟
چرب نرمى دل شيرين دهنان سازد نرم
شير را حکم روان بر شکر بسته بود
بلبل از خرده افسرده گل در نگرفت
عشق را دوزخ نقد از شرر بسته بود
هرکه را سير مقامات بود در خاطر
به که پيوسته چو نى با کمر بسته بود
تا شوى راست، ز خود بار علايق بفشان
که دو تا قامت شاخ از ثمر بسته بود
قسمت ما سخن سخت شد از روى گشاد
سنگ هرچند سزاوار در بسته بود
غنچه خسبى است به گل راهنما بلبل را
فتح ما در گره بال و پر بسته بود
فيض در غنچه مستور ز گل بيشترست
صائب از حلقه بگوشان در بسته بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید