شماره ٣٣١: در صدف چشم محال است گهر باز کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
در صدف چشم محال است گهر باز کند
گره از ديده پوشيده سفر باز کند
آه سردست گشاينده دلهاى غمين
از دل غنچه گره باد سحر باز کند
هرکه بيرون ننها پاى خود از حلقه ذکر
چشم چون سبحه ز صد راهگذر باز کند
زآستين دست برون گر نکند باليدن
کيست تا بند قباى تو دگر باز کند؟
از وبال اختر ما نيز برون مى آيد
چشم اگر در جگر سنگ شرر باز کند
صافدل محرم و بيگانه نمى داند چيست
که به روى همه کس آينه در باز کند
مردم چشم مرا گر هدف تير کنى
به تماشاى رخت چشم دگر باز کند
چه خيال است دل آزاد شود زير فلک؟
مرغ در بيضه محال است که پر باز کند
پختگى گر نکند رحم به کوته دستان
کيست کز نخل بلند تو ثمر باز کند؟
خبرى نيست سزاوار شنيدن صائب
گوش خود کس به اميد چه خبر باز کند؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید