شماره ٢٩٨: با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
آتشم را ننشاندند و به آبم دادند
نمک شورى بختم به جگر افشاندند
تکيه بر بسر آتش چو کبابم دادند
خنده بيغمى و گريه شادى بردند
جگر تشنه و مژگان پرآبم دادند
حاش لله که بيابد گهرم آب قبول
منم آن قطره که واپس به سحابم دادند
نيستم خال، بر آتش چه نشاندند مرا؟
نيستم زلف، چرا اينهمه تابم دادند؟
صلح در ذايقه ام باده لب شيرين است
بس که عادت به مى تلخ عتابم دادند
من جدا مى روم و خرقه پشمينه جدا
تا ز خمخانه تجريد شرابم دادند
چون نلرزم به سر هر نفسى همچو حباب؟
خانه اى تنگتر از چشم حبابم دادند
فکر من همچو ظفرخان همه باشد به صواب
صائب از مبداء فياض خطابم دادند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید