شماره ٢٦٩: کى ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
کى ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟
مرغ وحشى چه نفس در قفس و دم کشد؟
سخت گستاخ شد از وصل دلم، مى ترسم
عاقبت کار من از بوسه به پيغام کشد
از زبان لعل لبش تلخى گفتار نبرد
نمک سنگ کجا تلخى بادام کشد؟
غم مرغان گرفتار ندارد صياد
مور از رحم مگر دانه به اين دام کشد
نکشد پاى پر از آبله از خارستان
آنچه پهلوى من از بسرت آرام کشد
دانه اش از گره دام مهيا باشد
هرکه را زلف گرهگير تو در دام کشد
دست کوتاه، گل از وصل فزون مى چيند
شانه گستاخ سر زلف دلارام کشد
شکوه اى کز سر زلف تو مرا هست اين است
که دل عاشق و اغيار به يک دام کشد
اين چه کيفيت حسن است که مخمور وصال
از لب بام تو مى همچو لب جام کشد
آب را دست درين باغ ز حيرت شد خشک
کيست تا دامن آن سرو گل اندام کشد؟
پله ناز تو سنگين تر ازان افتاده است
که ترا جذبه صائب به لب بام کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید