شماره ٢٢٠: چشم عاشق پى جانان به پريدن نرسد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم عاشق پى جانان به پريدن نرسد
دل صياد به آهو به تپيدن نرسد
اختر عاشق و اميد ترقي، هيهات
دانه سوخته هرگز به دميدن نرسد
بهر گلگونه ربايند ز هم حورانش
کشته تيغ ترا خون به چکيدن نرسد
ما قدم بر قدم جاذبه دل داريم
خبر قافله ما به شنيدن نرسد
به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش
که گل و ميوه اين باغ به چيدن نرسد
قسمت اين بود که از دفتر پرواز بلند
به من خسته بجز چشم پريدن نرسد
پرده صبح اميدست شب نوميدى
تا نسوزد نفس اينجا به کشيدن نرسد
دورتر مى شود از قطع مسافت راهش
رهنوردى که به منزل به رميدن نرسد
تو ز لعل لب خود، کام مکيدن بردار
که به ما جز لب خميازه مکيدن نرسد
در حريمى که من از درد کشانم صائب
بحر را دعوى پيمانه کشيدن نرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید