شماره ١٤٩: دل چون آينه را تار نمى بايد کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل چون آينه را تار نمى بايد کرد
پشت بر دولت ديدار نمى بايد کرد
عارفى را که پر و بال فلک جولان نيست
سير در کوچه و بازار نمى بايد کرد
مى رود زود برون از ته پا کرسى دار
تکيه بر دولت بيدار نمى بايد کرد
تا توان بود خمش، چون قلم از بى مغزى
سر خود در سر گفتار نمى بايد کرد
مى رسد نامه سر بسته در اينجا به جواب
درد دل پيش حق اظهار نمى بايد کرد
نقطه در سير و سکون تابع رمال بود
شکوه از ثابت و سيار نمى بايد کرد
هرکه بر خود نکند رحم، بر او رحم جفاست
باده تکليف به هشيار نمى بايد کرد
از در حق به در خلق مبر حاجت خود
شکوه از يار به اغيار نمى بايد کرد
از تهى مغز طمع بند زبان نتوان داشت
خامه را محرم اسرار نمى بايد کرد
رتبه حسن يکى صد شود از ديده پاک
منع آيينه ز ديدار نمى بايد کرد
مرکز دايره عيش ثبات قدم است
سير بى نقطه چو پرگار نمى بايد کرد
ذکر خالص بود از بند علايق رستن
رشته سبحه ز زنار نمى بايد کرد
تا دو لب تيغ دو دم مى شود از خاموشى
دهن زخم ز گفتار نمى بايد کرد
مکن آن روى عرقناک ز عاشق پنهان
ظلم بر تشنه ديدار نمى بايد کرد
صائب از آب شود آتش سرکش مغلوب
جنگ با مردم هموار نمى بايد کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید