شماره ٥٥: پنبه گوشم اگر پنبه مينا گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
پنبه گوشم اگر پنبه مينا گردد
مستى باده گلرنگ دو بالا گردد
گردبادش نفس سوخته خواهد گرديد
گر غبار دل من دامن صحرا گردد
روز در سينه تاريک تو شب مى گردد
نفس از لب به چه اميد به دل وا گردد؟
دل آگاه بود ريخته خامه صنع
نقطه از سعى محال است سويدا گردد
ما به يک نقطه خال از رخ او محو شديم
وقت آن خوش که بر اين صفحه سراپا گردد
از ته سبزه خط، همچو مه از ابر تنک
رفتن حسن به تعجيل هويدا گردد
شمع را جامه فانوس پر و بال شود
هرکجا دلبر من انجمن آرا گردد
تا نبندد ادب عشق زليخا را چشم
چشم يعقوب محال است که بينا گردد
اشک ماتم شود آبى که به رغبت ندهند
ابرها روترش از تلخى دريا گردد
کشش جاذبه اصل بلند افتاده است
سخت مى ترسم ازين شيشه که خارا گردد
مانع رزق مقدر نشود در بستن
در رحم روزى اطفال مهيا گردد
سفله از منع به دامن نکشد پاى طلب
که به هر دست فشاندن چو مگس وا گردد
از گرانجانى من شوق زمين گير شده است
آب را ريگ روان سلسله پا گردد
رتبه حرف ز خاموشى هرکس پيداست
جوهر آينه از پشت هويدا گردد
صائب از چهره مقصود تواند گل چيد
هر که را آينه سينه مصفا گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید