شماره ٣٩: صدف گرد يتيمى از رخ گوهر نمى شويد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
صدف گرد يتيمى از رخ گوهر نمى شويد
زبيم چشم، روى طفل خود مادر نمى شويد
نشد شيرينى گفتار من از شوربختى کم
که بحر تلخرو شيرينى از گوهر نمى شويد
نبرد از عيش من شيرينى گفتار تلخى را
سخن زنگار طوطى را زبال و پر نمى شويد
به ساغر زنگ غم نتوان زدودن از دل پرخون
که شبنم داغ را از لاله احمر نمى شويد
نگردد محو خط سرنوشت از گريه کردنها
که تيغ آبدار از خويشتن جوهر نمى شويد
زجوهر در سرشت سخت رو جهل است محکمتر
کجى را از نهاد تيغ، روشنگر نمى شويد
زعصيان چون سيه گرديد دل بر گريه زورآور
که از اشک ندامت هيچ کس بهتر نمى شويد
سفيد از گريه تا ابر سيه گرديد، دانستم
که کس روى سيه را به زچشم تر نمى شويد
چنان گرم است عاشق در سراغ آن بهشتى رو
که از خود گرد ره در چشمه کوثر نمى شويد
به رنگ آن عقيق آتشين از آب مى لرزم
اگرچه آب گوهر رنگ از گوهر نمى شويد
مشو خودبين کز اين آيينه با آن تشنه جانيها
به آب خضر دست خويش اسکندر نمى شويد
به اميد چه دل را آب سازد عاشق مسکين؟
که رو در چشمه خورشيد آن کافر نمى شويد
اگر از مد احسان آب دريا بهره اى دارد
چرا گرد يتيمى صائب از گوهر نمى شويد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید