شماره ٧٣٦: خشمگين يار مرا دل به رضا باز آمد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خشمگين يار مرا دل به رضا باز آمد
گل بد عهد به بستان وفا باز آمد
آن همه مستى و شوخى و بلا انگيزى
باز جان من دلسوخته را باز آمد
چند گاهى دلم از فتنه امان يافته بود
وه که اين درد دل رفته کجا باز آمد!
آفتابى که سيه روى ويم زين دم سرد
قدرى نرم شد و بر سر ما باز آمد
آنکه همواره جفا بود و ستم عادت او
کرد آهنگ وفا و ز جفا باز آمد
به دعا پيش خود آوردمش، اما عجب است
در جهان عمر کسى کى به دعا باز آمد
چون دران کوى روم، خلق برآرد فرياد
کاينک آن شهره انگشت نما باز آمد
دل گمگشته خود جستم و دربانش گفت
که دل رفته درين کوى کرا باز آمد؟
زاهدا، توبه مفرما ز رخ خوب که من
بت پرستم، نتوانم به خدا باز آمد
دى ز بوى تو به حيله ز صبا جان بردم
باز آن وقت شد و باد صبا باز آمد
خسروا، تن به قضا ده که هواهاى کهن
تازه شد از سر و ايام بلا باز آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید