شماره ٧٢٥: چه کند دل که جفاى تو تحمل کند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چه کند دل که جفاى تو تحمل کند
که اگر جان طلبي، بنده تامل نکند
واجب است ار دهن غنچه بدوزند به خار
تا در ايام جمالت سخن گل نکند
هر که را چشم به رخسار گلى سرخ شده است
شايد ار عيب سيه رويى بلبل نکند
کوه غم گشتم و آن مى کشم از هر مويت
که سر مويى از ان گونه تحمل نکند
دم به دم سوخت اسيرى که شکيبا نبود
در به در گشت اسيرى که توکل نکند
زين دم سرد حذر تا نکند آن بر تو
که دم باد خزان با گل و سنبل نکند
نگذرد خيل خيال تو به چشم من، اگر
ديده بر آب ز سنگين تن من پل نکند
کار خسرو بشد از دست، تو داني، گفتم
تا خيال تو درين کار تغافل نکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید