شماره ٦٢٨: خرم آن روز که ديدار تو پيش نظر آيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خرم آن روز که ديدار تو پيش نظر آيد
ضايع آن عمر که بى ديدن رويت به سر آيد
چه خبر مرده دلان را ز خراش جگر من؟
درد جايى ست که پيکان به دل جانور آيد
دل گم گشته ما را خبر، اى دوست، چه پرسي؟
دل نه زانگونه ز ما رفت که از وى خبر آيد
هدف تير تو جانى ست به جاى سپر اينجا
چو گنهکارم منم، نيز مرا بر سپر آيد
چون نگه در تو کنم، اى دو جهان هديه رويت
حاش لله که مرا هر دو جهان در نظر آيد
من شبى دور ز رويت، خبر از روز ندارم
آفتاب، ارچه همه روز درين خانه برآيد
منم و گوشه کوى تو همه شب، مگر آن سو
روزى آلوده به بوى تو نسيم سحر آيد
چند گريم به سر کوى تو چون ابر بهارى
اين نه آبى ست کز و يک گل مقصود برآيد
گريه خسرو بيچاره، بتا، سهل نگيرى
که خرابى کند آن سيل که از چشم تر آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید