شماره ٤٢٤: که مى آيد چنين، يارب، مگر مه بر زمين آمد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
که مى آيد چنين، يارب، مگر مه بر زمين آمد
چه گرد است اينکه مى خيزد که با جان همنشين آمد
که ميراند جنيبت را که ميدان عنبر آگين شد
کدامين باد مى جنبد که بوى ياسمين آمد
چنان نقاش چين حيران بماند از پيچش زلفش
که تاريکى به پيش ديده نقاش چين آمد
بيامد پيش ازين يکبار و دل تسليم او کردم
کنون تسليم شو، اى جان، که باز آن نازنين آمد
صبورى را دلم در خاک مى جويد، نمى يابد
غبار کيست اين، يارب، که در جان حزين آمد
ز چندين آب چشم آخر بر آن آيينه زنگارى
برآ، اى سبزه رنگين، که باران بر زمين آمد
بتى و آفت تقوى و دين، آخر نمى داني؟
که در شهر مسلمانان نبايد اين چنين آمد
خيالش باز گرداگرد دل مى گرددم امشب
الا، اى دوستان، يارى که دشمن در کمين آمد
ز بهر چاک دامانى چه جاى طعن بر خسرو؟
که او را تيغ در دست و سر اندر آستين آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید