شماره ٣٧٦: صبا کو به بوى تو جان پرور است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
صبا کو به بوى تو جان پرور است
دل خلق را سوى تو رهبر است
به دنباله زلف مگذار کار
دلى را کز آن زلف در هم تر است
برون بر ازين چشم پر خون من
که از خون چرا آستانت تر است
سراندازيم به که رانى ز در
که سر بى در دوست درد سر است
دريغ است خاک درت بر سرم
که اين سر نه لايق بدان افسر است
زهى طعن جاويد خورشيد را
که گويند معشوق نيلوفر است
مگس قند و پروانه آتش گزيد
هوس ديگر و عاشقى ديگر است
بميرم درين سوز من عاقبت
که هيزم پس از شعله خاکستر است
کجا يابم آن خانه ويران شده
که هر شب به جان خراب اندر است
چه داند ملک خفته، در خواب ناز
که نالان کداميش در پيش در است
ز در بارى ديده خسرو مرنج
که خود عاشقان را همين زيور است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید