شماره ٣٦٨: گل ز رخساره تو بى آب است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گل ز رخساره تو بى آب است
مه ز نظاره تو بيتاب است
مژه هاى کژ دلاويزت
کجه هاى دکان قصاب است
با خيال تو مردم چشمم
گاه هم خانه گاه هم خواب است
امشبى کامدى به خانه من
شمع را مى کشم که مهتاب است
گر گذارى ببوسم ابرويت
بهر تعظيم را که محراب است
اى دل خسته، غرق خون از تو
همچو هسته ميان عناب است
غرق شد ز آشناييت خسرو
زانکش از ديده تا به لب آب است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید