شماره ٣١٢: لعل لبت به چاشنى از انگبين به است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
لعل لبت به چاشنى از انگبين به است
رشک رخت به نازکى از ياسمين به است
وه فرق در ميان تو و آفتاب چيست
ديد آسمان به سوى تو و گفت اين به است
در باغ سرو راست بسى ديده ام، ولى
چيزى که سرور است همين راستين به است
بى شمع خويش روشنى خانه بايدم
آتش درون زنيد که روشن چنين به است
ماييم سر زده قلمى کز پى خطش
نامه سياه پيرهنى کاغذين به است
از آب تيغ، شسته شود هر گنه که هست
بر جرم عشق غمزه آن نازنين به است
اى شوخ تا تو در دل من جاى کرده اى
اين است دوزخى که ز خلد برين به است
يک تلخى آرزوست من تلخ عيش را
آلوده لبت، که ز صد انگبين به است
گفتى تنت نگون و دلت خونست، خسروا
ما را همين نگينه بر انگشترين به است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید