شماره ١٠٤: اشکم برون مى افگند راز از درون پرده را

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اشکم برون مى افگند راز از درون پرده را
آري، شکايتها بود، از خانه بيرون کرده را
چون من به آزارى خوشم، ترک دلازارى مکن
آخر به دست آور گهى اين خاطر آزرده را
صد پى مرا تير جفا، بر دل زد آن ابرو کمان
روزى فريبد از کرم مجروح پيکان خورده را
دوش از براى مطبخش هيزم به مژگان برده ام
گفت از کجا آورده اى اين خاک باد آورده را
خسرو مران از کوى خود چون در غلامى پير شد
چون پير شد، آخر کسى نفروخت هر گز برده را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید