هر چه آن سرخوش كند بویی بود از یار من
هر چه دل واله كند آن پرتو دلدار من
خاك را و خاكیان را این همه جوشش ز چیست
ریخت بر روی زمین یك جرعه از خمار من
هر كه را افسرده دیدی عاشق كار خود است
منگر اندر كار خویش و بنگر اندر كار من
در بهاران گشت ظاهر جمله اسرار زمین
چون بهار من بیاید بردمد اسرار من
چون به گلزار زمین خار زمین پوشیده شد
خارخار من نماند چون دمد گلزار من
هر كی بیمار خزان شد شربتی خورد از بهار
چون بهار من بخندد برجهد بیمار من
چیست این باد خزانی آن دم انكار تو
چیست آن باد بهاری آن دم اقرار من