شماره ١١: دوش در راه خيالت عجز شوق آهنگ داشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دوش در راه خيالت عجز شوق آهنگ داشت
سعى جولانى که نازشها بپاى لنگ داشت
دل بذوق جلوه ات با عالمى کرده است صلح
ورنه اين شخص جنون با سايه خود جنگ داشت
در گلستانيکه حيرت فرش جولان تو بود
چشم هر برگ گل آشوب از غبار رنگ داشت
بيتو از هر قطره اشکم ريخت رنگ ناله ئى
آرزو در پرده چشمم عجب آهنگ داشت
اينهمه دام خيالاتى که بر هم چيده ايم
نيست جرم ما و تو معجون هستى بنگ داشت
جور گردون هم نکرد اصلاح سختيهاى دل
آسيا زين دانه گوئى زير دندان سنگ داشت
با همه شور هوس بى حستر از آئينه ايم
حيرت آن جلوه ما را اينقدرها دنگ داشت
خامشيهايش هجوم آباد چندين شور بود
رنگ ناگردانده طوفان کارى نيرنگ داشت
دل شکستم شور طوفان هوسها آرميد
شيشه ناخورده بر سنگ انجمن را تنگ داشت
عمر همچون سايه در انديشه غفلت گذشت
تا نمودى داشتم آئينه من زنگ داشت
پايه تعظيم ما را گردباد آئينه است
هر که دامن از بساط خاک چيد اورنگ داشت
شبکه حسنش بود (بيدل) غارت انديش بهار
غنچه تا بيدار گشتن دامنى در چنگ داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید