شماره ١١٧: گر برون مى آيد، آن بيرحم، زارم مى کشد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر برون مى آيد، آن بيرحم، زارم مى کشد
ور نمى آيد، بدرد انتظارم مى کشد
گر، معاذ الله، نباشد دولت ديدار او
محنت هجران باندک روزگارم مى کشد
اى که گويي: بر سر آن کوى خواهى کشته شد
راضيم، بالله، اگر دانم که يارم مى کشد
هر گه امسالش عتاب آلوده مى بينم بخود
ياد آن مسکين نوازيهاى پارم مى کشد
چون برون آيد، کله کج کرده، دامن بر زده
ديدن جولان آن چابک سوارم مى کشد
ساقيا، امشب که مستم لطف کن خونم بريز
ور نه، چون فردا شود، رنج خمارم مى کشد
زير بار غم، هلالي، کار من جان کندنست
وه! که آخر محنت اين کار و بارم مى کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید