شماره ١١٦: بر سر بالين طبيب از ناله من زار شد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر سر بالين طبيب از ناله من زار شد
از براى صحت من آمد و بيمار شد
دوش در کنج غم از فرياد دل خوابم نبرد
بلکه از افغان من همسايه هم بيدار شد
صبر مى کردم که، درد عشق خوبان کم شود
ليک از داروى تلخ اندوه من بسيار شد
مدعي، گويا، براى کشتن ما بس نبود
کان مه نامهربان هم رفت و با او يار شد
هر کرا سوداى زلف آن پرى ديوانه کرد
خانمان بر هم زد و رسواى هر بازار شد
من سگت، اى ترک آهو چشم، برقع باز کن
کز براى ديدن روى تو چشمم چار شد
بس که آمد بر سر کويت، هلالي، همچو اشک
از نظر افتاد و در چشم عزيزت خوار شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید