شماره ٤٢٦: مرا صيد افکنى زد زخم و بند افند در گردن

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا صيد افکنى زد زخم و بند افند در گردن
به ابروى کمان دار و به گيسوى کمند افکن
هم از تندى هم از تمکينش تا آگه شوى بنگر
محرف بستن تيغ و ملايم راندن توسن
سر آن شمع فانوس حيا گردم که از شوخى
به جان خلق آتش در زند چون برزند دامن
به آن رخسار گندم گون جمالت راست بازارى
که قرص آفتاب آنجا نمى ارزد به يک ارزن
تو هرجا بگذرى از سينه ها آتش برافروزى
برآيد بوى يک گلشن ولى با دود صد گلخن
ز بس کز اتحاد معنوى آميختم با تو
نمى دانم در آغوش خيالت کاين توئى يا من
نخواهد مرد تا حشر اى همايون کوکب تابان
چراغ محتشم کز پرتو مهر تو شد روشن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید