شماره ٣٧٦: چون پسته زبان در دهنم زنگ برآورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چون پسته زبان در دهنم زنگ برآورد
آخر گل خاموشى من اين ثمر آورد
در پاى خزان ريخت گل و لاله اين باغ
رنگى که به رخساره به خون جگر آورد
در کام تو زهر از کجى توست وگرنه
هر کس که چونى راست شد اينجا شکر آورد
ما بيخبران طالع مکتوب نداريم
ورنه که ازان آيه رحمت خبرآورد
فرياد که با طوطى ما سخت طرف شد
هر جغد که امروز سر بيضه برآورد
قانع به زبونى مشو از نفس که اينجا
گردن کسى افراخت که خصم سرآورد
معراج وصال تو نه اندازه ما بود
اين مور به اقبال شکر بال برآورد
معراج وصال تو نه اندازه ما بود
اين مور به اقبال شکر بال برآورد
صد شکر که ننشست ز پا همت صائب
تا درد غريبى به وطن از سفر آورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید