شماره ٧٤٦: اى که ديگر بى گناه از من عنان پيچيده اى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى که ديگر بى گناه از من عنان پيچيده اى
دشمنى کردى روى از دوستان پيچيده اى
زور بر ما ناپسند آمد که از روى قياس
پنجه مسکين و دست ناتوان پيچيده اى
گر به سالى يک سخن با ما بگويى از دروغ
راست پندارى درو رمزى نهان پيچيده اى
آشکارا دى فرستادى دعايى نزد من
زير هر حرفيش دشنامى نهان پيچيده اى
نامه اى دوشم فرستادى به نام آشتى
چون به ديدم، بيست جنگش در ميان پيچيده اى
التماس بوسه اى کردم شبي، رفتى به خشم
وين نهان عمرى برآمد تا در آن پيچيده اى
زلف و رويت جانب ما گوش مى دارند و تو
زلف را زين تاب دادي، روى از آن پيچيده اى
قصه ها دارم، ولى نتوان نمودن پيش تو
کاوحدى را دم فرو بستي، زبان پيچيده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید