در مرثيه اسپهبد کيالواشير

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
چراغ کيان کشته شد کاش من
به مرگش چراغ سخن کشتمى
گرم قوتستى چراغ فلک
به آسيب يک دم زدن کشتمى
گرم دست رفتى به شمشير صبح
اجل را به دست زمن کشتمى
سليمان چو شد کشته اهرمن
مدد بايدم کاهرمن کشتمى
به مازندرانم ظفر بايدى
که ديوانش را تن به تن کشتمى
چو شيرين تن خويشتن را به تيغ
پس از خسرو تيغ زن کشتمى
اگر با صفهود وفا کردمى
به هجران او خويشتن کشتمى
اگر حق مهرش به جاى آرمى
طرب را چو گل در چمن کشتمى
دل و ديده بر دست بنهادمى
چو سيماب از آب دهن کشتمى
عروسان خاطر دهندى رضا
که چون سمعشان در لگن کشتمى
هم او را از آن حاصلى نيستى
وگر خويشتن در حزن کشتمى
رفيقا مکش خويشتن در فراق
که گر شايدى کشت من کشتمى
يک مشت خاکى ارچه دربند کاخ و کوخى
برگ از خدا طلب کن بگذار شاخ و شوخى
نيکوت داشت اول، نيکوت دارد آخر
اين بيت معتقد ساز از قاضى تنوخى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید