در تعريض بر پندار رازى

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
زين کلک من که سحر طرازى است راستين
دست زمانه رسات طرازى بر آستين
سردار اهل فضلم و بندار نظم و نثر
آرد سجود من سر بندار رى نشين
بندار چون ز رى سوى تبريز مى رسد
نان جوين خورد از آن و اکمه زين
من کامدم ز خطه تبريز سوى رى
از خوشه سپهر خورم نان گندمين
چونان که جو ز گندم دور است از قياس
شعرش به شعر من به قياس است هم چنين
با بان آهوان که گزيند پلنگ مشک
بر شان انگبين که گزيند ترنجبين
با اين بيان ز وصف تو امروز عاجزم
کو جنتى است آمده ز افلاک بر زمين
پشت عراق و روى خراسان رى است رى
پشتى چه راست دارد و روئى چه نازنين
از سين سحر نکته بکر آفرين منم
چون حق تعالى از رى بر رحمت آفرين
بر صانعى که روى بهشت آفريد و رى
خاقانى آفرين خوان، خاقانى آفرين
خيره کشا، بد کنشا، ظالما!
اين همه نيکان مکش و بد مکن
نيست شفيعت که گويد مکش
نيست حريفيت که گويد مکن
منم سرآمد دوران که طبع من داند
چهار جوى جنان از پى جهان کندن
به من به جنبش همت توان رسيد بلى
گهر چگونه توان يافت جز به کان کندن
هزار سال فلک جان کند نشيب و فراز
که چون منى به کف آرد مگر به جان کندن
از کمال توست خاقانى نه از نقصان که دهر
از نهان آب رخت خواهد به عمدا ريختن
خسروان بهر هلاک خسروان دارند زهر
ورنه خون سفله بتوان آشکارا ريختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید