در شکر ايادى و انعام رئيس شمس الدين والى ارجيش

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
رفيقا شناسى که من ز اهل شروان
نه از بيم جان در شما مى گريزم
خطائى نکردم به حمدالله آنجا
که اينجا ز بيم خطا مى گريزم
چه خوش گفت سالار موران که با جم
نکردم بدى زو چرا مى گريزم
ز بهر فراغت سفر مى گزينم
پى نزهت اندر فضا مى گريزم
مرا زحمت صادر و وارد آنجا
عنا مى نمود از عنا مى گريزم
قضا هم ز داغ فراق عزيزان
دلم سوخت هم زان قضا مى گريزم
دلى بودم از غم چو سيماب لرزان
چو سيماب از آن جابه جا مى گريزم
به تبريز هم پاى بند عيالم
از آن پاى بند بلا مى گريزم
ز تبريز چون سوى ارمن بيايم
هم از ظلمتى در ضيا مى گريزم
نه سيل است طوفان نوح است ويحک
من از نوح طوفان سزا مى گريزم
ز ارجيش ز انعام صدر رياست
ز فرط حيا بر ملا مى گريزم
چو سيمرغ از آشيان سليمان
سوى کوه قاف از حيا مى گريزم
همه الغريق الغريق است بانگم
که من غرقه ام در شنا مى گريزم
نمى خواستم رفت ز ارمن وليکن
ز طوفان بى منتها مى گريزم
خجل سارم از بس نوا و نوالش
کنون زان نوال و نوا مى گريزم
به فريادم از بس عطاى شگرفش
على الله زنان از عطا مى گريزم
رئيسم ز سيل سخا کرد غرقه
چو موران ز سيل سخا مى گريزم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید