در مرثيه وحيد الدين پسر عم خود

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
جان عطارد از تپش خاطر وحيد
چونان بسوخت کز فلک آبى نماندش
جان وحيد را به فلک برد ذو الجلال
تا هم فلک به جاى عطارد نشاندش
هر کو در نقص ديد در خود
کامل تر اهل دين شمارش
وان کايت جهل بست بر خود
فرزانه راستين شمارش
هرکو هنرى است و عيب خود گفت
با جان هنر قرين شمارش
عالم که به جهل خود مقر شد
از جمله صادقين شمارش
خود را چو ستوده اى نکوهد
عيسى فلک نشين شمارش
منصف که به صدق نفس خود را
خائن شمرد امين شمارش
وآنکس که به خود فرو نيايد
پوينده حق گزين شمارش
عارف که نگشت خويشتن بين
معصوم خداى بين شمارش
دشنام که خود به خود دهد مرد
سرمايه آفرين شمارش
اى خداوند بنده خاقانى
عذر خواه است عذر او بنيوش
آنچه خود مى کنى ز فضل مگوى
و آنچه او مى کند ز جرم بپوش
هر دو فرموش کن که مرد کريم
هم عطا هم خطا کند فرموش
چشم بر کار دوست دار چنان
که غيوران بر اهل پرده خويش
رشک بر دوست برفزونتر از آنک
بر زن اختيار کرده خويش
جنس زن يابى و نيابى کس
جنس ياران درد خورده خويش
سفره اى و بر او چو سفره گل
از برون سرخ و از درون زرديش
خواجه شد هندوى غلامى ترک
تا وفا دارد از جوان مرديش
رؤيت حق ببر معتزلى
ديدنى نيست، ببين انکارش
معتقد گردد از اثبات دليل
نفى لاتدرکه الابصارش
گويد از ديدن حق محرومند
مشتى آب و گل روزى خوارش
خوش جوابى است که خاقانى داد
از پى رد شدن گفتارش
گفت من طاعت آن کس نکنم
که نبينم پس از آن ديدارش
منه غرامت خاقانيا نهاد فلک را
ببين فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش
فلک به مسخره مست پشت خم ز فتادن
ز زخم سيلى مردان کبود گردن پستش
به شب هزار پسر جرعه ريخته به سرش بر
به روز مشعله تاب ناک داده به دستش
من که خاقانيم نمودارى
مختصر ديده ام ز طالع خويش
گرچه هر کوکب سعادت بخش
برگذر ديده ام ز طالع خويش
بيت اولاد و بيت اخوان را
بسته در ديده ام ز طالع خويش
ليکن از هشتم و ششم خود را
کم ضرر ديده ام ز طالع خويش
بس که بيت الحيات را ز نخست
شير نر ديده ام ز طالع خويش
باز وقت ظفر به بيت المال
سگ تر ديده ام ز طالع خويش
سر خر کو به خواب در بخت است
دورتر ديده ام ز طالع خويش
پس به بيدارى آزمايش را
دم خر ديده ام ز طالع خويش
هست صد عيب طالعم را ليک
يک هنر ديده ام ز طالع خويش
که نماند دراز دشمن من
من اثر ديده ام ز طالع خويش
بر کس آزار من مبارک نيست
اينقدر ديده ام ز طالع خويش
به خدائى که کرد گردون را
کلبه قدرت الهى خويش
که نديدم ز کاردارى عشق
هيچ سودى مگر تباهى خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید