شماره ٣٧١: قلب سپه ماست به يک حمله شکسته

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
قلب سپه ماست به يک حمله شکسته
با غمزه بگو تا نزند تيغ دو دسته
پيکان ز جگر جسته و زخمى شده جان هم
وين طرفه که تيرت ز کمانخانه نجسته
اميد من از طاير وصل تو بريده ست
نتوان پر او بست به اين تار گسسته
از دور من و دست و دعايى اگرم تو
بر خوان ثنائى در دريوزه نبسته
نگذاشت کسادى که غبارى بنشانيم
زين جنس محبت که بر او گرد نشسته
هرگز نرهد آنکه تواش بند نهادى
ميرد به قفس مرغ پر و بال شکسته
وحشى نتوان خرمن اميد نهادن
زين تخم تمنا که تو کشتى و نرسته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید