اى اجل از قيد زندان غمم آزاد کن
سعى دارد محنت هجران تو هم امداد کن
عيش خسرو چيست با شيرين به طرف جوى شير
رحم گو بر جان محنت ديده فرهاد کن
ناقه ليلى به سرعت رفت و از آشفتگى
راه گم کردست مجنون اى جرس فرياد کن
اى که يک دم فارغ از ياد رقيبان نيستى
هيچ عيبى نيست ما را نيز گاهى ياد کن
غافلى وحشى ز ترک چشم تير انداز او
تير جست اى صيد غافل چشم بر صياد کن