شماره ٢٦٧: هر خون که تو دادى چو مى ناب کشيديم

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر خون که تو دادى چو مى ناب کشيديم
زهر تو به سد رغبت جلاب کشيديم
اين باب محبت همه اشکال دقيقست
ما زحمت بسيار در اين باب کشيديم
دوش از طرف بام کسى پرتو مه تافت
از ظلمت شب رخت به مهتاب کشيديم
گر آهن بگداخته در بوته ما ريخت
گشتيم سراپا لب و چون آب کشيديم
هر چند خسک بود از او در ته پهلو
در بستر از او محنت سنجاب کشيديم
اى ديده به خوابى تو که با اينهمه تشويش
از غفلت اين بخت گران خواب کشيديم
وحشى نپسندند به پيمانه دشمن
آن زهر که ما از کف احباب کشيديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید