شماره ٢٥٨: به سوداى تو مشغولم ز غوغاى جهان فارغ

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به سوداى تو مشغولم ز غوغاى جهان فارغ
ز هجر دائمى ايمن ز وصل جاودان فارغ
بلند و پست و هجر و وصل يکسان ساخته بر خود
وراى نور و ظلمت از زمين و آسمان فارغ
سخن را شسته دفتر بر سر آب فراموشى
چو گل از پاى تا سر گوش اما از زبان فارغ
کمان را زه بريده، تير را پيکان و پرکنده
سپر افکنده خود را کرده از تير وکمان فارغ
عجب مرغى نه جايى در قفس نى از قفس بيرون
ز دام و دانه و پروازگاه و آشيان فارغ
برون از مردن و از زيستن بس بلعجب جايى
که آنجا مى توان بودن ز ننگ جسم و جان فارغ
به شکلى بند و خرسندى به نامى تابه کى وحشى
بيا تا در نوردم گردم از نام و نشان فارغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید