شماره ١٩١: سرخيى کان ز نى تير تو پيدا باشد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سرخيى کان ز نى تير تو پيدا باشد
رنگ خونابه خم جگر ما باشد
رازها دارم و زان بيم که بدنام شود
مى کنم دورى از آن شوخ چو تنها باشد
چون دهم جان کفنم پينه مرهم گردد
بسکه از تيغ توام زخم بر اعضا باشد
اى خوش آن ناز که چون بر سر غوغا باشى
اثر خنده ز لب هاى تو پيدا باشد
چون تو در ديده نشينى نرود اشک بلى
کى رود طفل زجايى که تماشا باشد
ميرم از دغدغه چون غير نباشد پيدا
که مبادا حرم وصل تواش جا باشد
گل گل از سنگ جنون گشت تن ما وحشى
آرى آرى گل ديوانگى اينها باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید