هيچکس چشم به سوى من بيمار نکرد
که به جان دادن من گريه بسيار نکرد
که مرا در نظرآورد که از غايت ناز
چين برابر و نزد و روى به ديوار نکرد
هيچ سنگين دل بى رحم به غير از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد
روح آن کشته غم شاد که تا بود دمى
يار غم بود و شکايت ز غم يار نکرد
روز مردن ز تو وحشى گله ها داشت ولى
رفت از کار زبان وى و اظهار نکرد