شماره ١٣٦: به راز عشق زبان در ميان نمى باشد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به راز عشق زبان در ميان نمى باشد
زبان ببند که آنجا بيان نمى باشد
ميان عاشق و معشوق يک کرشمه بس است
بيان حال به کام و زبان نمى باشد
دل رميده من زخم دار صيد گهيست
که زخم صيد به تير و کمان نمى باشد
از آن روايى بازار کم عيارانست
که در ميان محک امتحان نمى باشد
اگر به من نشوى مهربان درين غرضيست
کسى به خلق تو نامهربان نمى باشد
به عالمى که منم منتهاى غصه مپرس
که قطع مدت و طى زمان نمى باشد
زبان به کام مکش وحشى از فسانه عشق
بگو که خوشتر ازين داستان نمى باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید