شماره ٥٩: خوش صيد غافلى به سر تير آمدست

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خوش صيد غافلى به سر تير آمدست
زه کن کمان ناز که نخجير آمدست
روزى به کار تيغ تو آيد نگاه دار
اين گردنى که در خم زنجير آمدست
کو عشق تا شوند همه معترف به عجز
اول خرد که از پى تدبير آمدست
عشقى که ما دو اسبه ازو مى گريختيم
اينست کامدست و عنانگير آمدست
ملک دل مرا که سوارى بس است عشق
با يکجهان سپاه به تسخير آمدست
در خاره کنده اند حريفان به حکم عشق
جويى که چند فرسخ از آن شير آمدست
بى لطفيى به حال تو ديدم که سوختم
وحشى بگو که از توچه تقصير آمدست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید