شماره ٣١١: دل پيش نظر گير سر و برگ نمو کن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دل پيش نظر گير سر و برگ نمو کن
گر مايل نازى سوى اين آينه رو کن
شايسته تسليم يقين سجده کس نيست
اى ننگ عبادت عرقى چند وضو کن
تا چشم هوس هرزه نخدد مژه بر بند
در جوهر اين آينه چاکيست رفو کن
منظور وفا گر بود امداد ضعيفان
با سبزه خطايى که کنى از لب جو کن
صد طبله عطار شکسته است دريندشت
هر خاک که بينى نم آبى زن و بو کن
تحقيق خيالات مقابل نپسندد
تمثال پرستى سر آينه فرو کن
بر چينى دل غير شکستن چه توان کرد
ابريشم اين ساز نوا باخته مو کن
زين ورطه نرسته است کسى بى سر تسليم
زان پيش که کشتى شکند فکر کدو کن
از قطره گم گشته همان بحر سراغست
هر گاه که يادم کنى انديشه او کن
بيمطلبى از شبهه و تحقيق مبراست
آن روى اميدى که ندارى همه سو کن
(بيدل) طلب راحت اگر مقصد جهد است
چون موج گهر بر دل ناکام غلو کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید