شماره ٢٩٧: خداست حاصل خدمت گزين درويشان

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
خداست حاصل خدمت گزين درويشان
مکار غير جبين در زمين درويشان
هما بر اوج شرف ناز آشيان دارد
بر آستان سعادت کمين درويشان
غبار حادثه را نقش طاق نسيان کن
که نيستى است بناى متين درويشان
حضور و غيبت شان قرب بعد ما و تو نيست
زعالم دگر است آن و اين درويشان
بدستگاه تهى کيسه گان فقر و نياز
«زکنت و کنز» پر است آستين درويشان
شک و يقين تو آئينه دار اضداد است
بحق حواله نما کفر و دين درويشان
چه ممکن است برآيد زانقلاب زمان
ستمکشى که ندارد يقين درويشان
محيط جود بهر قطره صد گهر دارد
زپاس آب رخ شرمگين درويشان
جهان سياهى دوريست از سراب خيال
بچشم آينه پيش بين درويشان
بروى آينه شمشير ميکشى هشدار
مباش زخم خور خود زکين درويشان
هزار مد ازل تا ابد همين نفسى است
بکارگاه شهور و سنين درويشان
مواللهى که مسماش آنسوى اسماست
مبرهن است زنقش نگين درويشان
سپهر خرمن اقبال بى نيازى هاست
چو (بيدل) آنکه بود خوشه چين درويشان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید