شماره ٢٩١: چون هلالم بى خم تسليم آن اختر جبين

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چون هلالم بى خم تسليم آن اختر جبين
غوطه در خط جبين زد بسکه شد لاغر جبين
ياد آهنگ سجودش آب ميسازد مرا
از حيا همچون عرق دزديده ام سر در جبين
سايه ام از شيوه همواريم غافل مباش
کز جبين تا نقش پا گل کرده ام يکسر جبين
در دبيرستان نيرنگ تعلق خواندنى است
معنى صد خير و شر از يک ورق دفتر جبين
کلفت اسباب ما را داغ صد تدبير کرد
دردسر مى بندد اينجا ناز صندل بر جبين
زينهار اى اخگر از داغ محبت دم مزن
تا نگردانى عرق پرداز خاکستر جبين
يارب اينمقدار بى تاب سجود کيستم
ميچکد عمريست چون شمعم زچشم تر جبين
همچو آن آتش که داغ آينه ابرام داشت
گر من از کوى تو رفتم نيست بى لنگر جبين
با چنين عجزى که دارد صورت بنياد من
حق تعظيمى است همچون سجده ام بر هم جبين
شرم جرأت کاش ميناى هواها بشکند
تا بقدر شبنمى در نم زند ساغر جبين
انفعال آينه پاداش اعمال بسست
ميکنم تا ياد عقبى ميشود کوثر جبين
(بيدل) از کيفيت بنياد تسليمم مپرس
خانه آينه دارد تا برون در جبين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید