شماره ٢١٢: آفتست اينجا مباش ايمن زسر برداشتن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
آفتست اينجا مباش ايمن زسر برداشتن
ميکشد مژگان وصف از يک نظر برداشتن
بر فلک آخر نخواهى رفت اى مشت غبار
خويش را از خاک نتوان آنقدر برداشتن
شرم دار از فکر گير و دار اسباب جهان
ننگ آسانيست بار گاو خر برداشتن
جانکنيها در کمين نامرادى خفته است
چون نگين صد زخم بايد بر جگر برداشتن
آگهى دست از غبار آرزو افشاندنست
نشه پرواز دارد بال و پر برداشتن
همچو شبنم بى کمند جذيه خورشيد عشق
سخت دشوار است ازين گلشن نظر برداشتن
از بساط وحشت ايندشت چون ريگ روان
دانه دل بايدت زاد سفر برداشتن
پيش لعلش ديده خجلت آشيان خيرگيست
نيست با تار نظر تاب گهر برداشتن
چون جرس از درد دل پر بيدماغ افتاده ايم
ناله بسيار است اما کو اثر برداشتن
پستى فطرت چه امکانست نپذيرد علاج
سايه را نتوان زخاک رهگذر برداشتن
شکوه اسباب تا کى زندگانى مفت نيست
تا سرى داريم بايد درد سر برداشتن
شش جهت (بيدل) غبار رنگ سامان چيده است
احتياجت نيست ديوار دگر برداشتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید