شماره ١٥٩: ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
بجنبش تا رسد مژگان محرف ميخورد خوابم
نفس در دل گره دارم نگه در ديده معذورم
خطى از نقطه بيرون نيست در ديوان آدابم
مگر ترک طلب گيرد درين ره دست من ورنه
چو آتش دورمى افتم زخود چندانکه بشتابم
خزان پيش از دميدن بود منظور بهار من
کتان در پنبگى ميداد عرض سير مهتابم
باميد قم خم گشته محمل ميکشد فرصت
مگر پيرى ازين دريا برون آرد بقلابم
بفکر خود فتادم معبد تحقيق پيدا شد
خم سير گريبان رفت و پيش آورد محرابم
چو آتش گرمى پهلو نديدم جز بخاکستر
درين دير هوس دامن زدند آخر بسنجابم
بسعى بيخودى هم از عرق بيرون نمى آيم
زطبع منفعل تا گردش رنگست گردآبم
خدا از انفعال ميکشيهايم نگهدارد
مزاج شرم مينايم در آتش خفته است آبم
من (بيدل) نبودم اينقدر پروانه جرأت
دم تيغ تو ديدم ذوق کشتن کرد سيمابم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید