شماره ١٠٠: عمريست قيامتکده گردش حالم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
عمريست قيامتکده گردش حالم
چون آينه ميناى پريزاد خيالم
حسرت ثمر نشو و نمايم چه توان کرد
سر تا بقدم چون مژه يک ريشه نهالم
آينه من ريخته زنگ ملالى است
ناليده چينى چو مه از چينى هلالم
بيرنگيم از شوخى اظهار مبراست
در آينه هم آينه کافيست مثالم
معموره سوادش خط تسخير جنون نيست
الفت قفس سايه مژگان غزالم
اى تشنه سراغ اثرم سير عدم کن
در خلوت انديشه خاکست سفالم
در پرده خواب اينهمه طوفان خيالست
نقشى نتوان يافت اگر چشم بمالم
خودبينى شخص آينه ناز مثالست
بر خود نگهى تا من موهوم ببالم
در بزم تو ساز طربم سخت خموشست
کو بخت سپندى که شوم داغ و بنالم
ساز سحرم قابل آهنگ نفس نيست
شايد به نسيمى رسد افشاندن بالم
(بيدل) نفسم سحر بيان خم زلفى است
آشفت جوانى که طرف شد بسوالم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید